دانلود فایل صوتی Osul 18-14030717
دانلود فایل متنی 14030717

فهرست

جلسه 18 – سه شنبه 1403/07/17 – مفاد صیغۀ امر/ صیغۀ امر/ اوامر

پخش صوت

Osul 18-14030717

  درس خارج اصول استاد حاج سید محمد جواد شبیری

14030717

مقرر: مسعود عطارمنش

 

موضوع: اوامر/ صیغۀ امر/ مفاد صیغۀ امر

 

فهرست مطالب:

مفاد صیغۀ امر

دلالت تعابیر مختلف بر وجوب.. 1

صیغۀ امر. 1

مرور دیدگاه محقق خراسانی در مفاد صیغۀ امر. 1

بررسی دیدگاه محقق خراسانی. 1

استفاده از مرادف اسمی، برای دست‌یابی به درک وجدانی از مفاد صیغۀ امر. 1

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

دلالت تعابیر مختلف بر وجوب

بحث پیرامون دلالت واژگان مختلف همچون «امر»، «وجب»، «الزم» و مشتقات آنها بر وجوب بود. تعابیر مشابه دیگری نیز وجود دارد که هر یک باید به شکل جداگانه مورد بحث قرار گیرند و ما نیز در آینده پیرامون آنها سخن خواهیم گفت. قصد داریم در جلسات آینده، لیستی از واژگانی که امکان دارد بر وجوب دلالت کنند را ارائه کنیم.

صیغۀ امر

اینک قصد داریم به بحث از صیغۀ امر وارد شویم.

مرور دیدگاه محقق خراسانی در مفاد صیغۀ امر

عبارت محقق خراسانی در این بحث، بدین شرح است:

الفصل الثاني فيما يتعلق بصيغة الأمر

و فيه مباحث‏

[المبحث‏] الأول أنه ربما يذكر للصيغة معان‏

قد استعملت فيها و قد عد منها الترجي و التمني و التهديد و الإنذار و الإهانة و الاحتقار و التعجيز و التسخير إلى غير ذلك و هذا كما ترى ضرورة أن الصيغة ما استعملت في واحد منها بل لم يستعمل إلا في إنشاء الطلب إلا أن الداعي إلى ذلك كما يكون تارة هو البعث و التحريك نحو المطلوب الواقعي يكون أخرى أحد هذه الأمور كما لا يخفى.[1]

محقق خراسانی می‌فرمایند برای صیغۀ امر، معانی مختلفی ذکر شده، و ادعا شده است که صیغۀ امر در این معانی استعمال شده است؛ حال‌آن‌که معانی ذکرشده، انگیزه‌های امر هستند نه آن‌که امر در آنها استعمال شده باشد.

ایشان، همچنین این نکته را گوشزد می‌کنند که البته، ممکن است این انگیزه‌ها را به عنوان شرط الوضع برای حقیقی بودن یا مجازی بودن مطرح کنیم. ممکن است بگوییم، صیغۀ امر، آن‌گاه که به انگیزۀ طلب حقیقی باشد، استعمالش حقیقی است و آن‌گاه که به انگیزه‌ای همچون تعجیز و اهانت و … باشد، مجازی است. ولی دخالت دادن این انگیزه‌ها در حقیقی با مجازی شدن استعمال، بدان معنا نیست که مستعمل‌فیه صیغۀ امر تغییر کند. پس صیغۀ امر در تمام موارد، در یک معنا استعمال می‌شود و آن معنای واحد، «انشاء الطلب» _یا به تعبیر ایشان در برخی مواضع دیگر «طلب انشائی»_ نام دارد.

بررسی دیدگاه محقق خراسانی

ما نیز در این جهت که مستعمل‌فیه صیغۀ امر در تمام موارد یکسان است، با محقق خراسانی هم‌عقیده‌ایم. به باور ما فرمایش محقق خراسانی، مطابق وجدان است. استعمال صیغۀ امر در كُونُوا قِرَدَةً خاسِئين[2]، اعْمَلُوا ما شِئْتُم[3] و أَقيمُوا الصَّلاة[4] به لحاظ ساختار کلامی و مستعمل‌فیه، یکسان است و تفاوتی ندارد.

نقطۀ افتراق ما با محقق خراسانی، مطلبی است که بارها بر آن تأکید نموده و بار دیگر آن را یادآور می‌شویم مبنی بر آن‌که، آنچه را محقق خراسانی، انگیزۀ استعمال نامیدند، صرفاً انگیزۀ استعمال نیست، به‌طوری که به مرحلۀ تفهیم و تفهّم نرسد، بلکه انگیزه‌ای است که در مرحلۀ مراد تفهیمی داخل است و قرار است به مخاطب تفهیم شود.

بارها این نکته را گوشزد نموده‌ایم که در فضای فکری متداول، به تعبیر مرحوم شهید صدر، ارادۀ متکلم به سه گونۀ ارادۀ تصوری، ارادۀ تصدیقی اولی، و ارادۀ تصدیقی ثانوی تقسیم می‌شود؛ ولی به باور ما، در این میان، یک مرحلۀ بینابین به نام ارادۀ تفهیمی نیز وجود دارد بنابراین ارادۀ متکلم دارای چهار مرحله است: ارادۀ تصوری، ارادۀ استعمالی، ارادۀ تفهیمی، و ارادۀ جدّی.

با عنایت به تقسیم‌بندی چهارگانۀ ما، باید دانست، آنچه محقق خراسانی انگیزۀ استعمال نامیدند، به عقیدۀ ما، صرفاً به مرحلۀ مراد جدّی مربوط نیست؛ این انگیزه‌ها، اموری هستند که متکلم آنها را به مخاطب تفهیم می‌کند، بنابراین در مرحلۀ مراد تفهیمی جای می‌گیرد.

آن‌گاه که متکلم قصد دارد عاجز بودن مخاطب را بیان کند، می‌گوید «طِر الی السماء»؛ انگیزۀ متکلم از صیغۀ امر، آن است که عاجز بودن مخاطب را افهام کند. یا در آیۀ شریفۀ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئين[5]، یا إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُون[6]متکلم قصد دارد متعلق امر را در عالم تکوین محقق کند. این امور، صرفاً انگیزۀ درونی متکلم نیستند، بلکه انگیزه‌هایی هستند که متکلم از آن حکایت نموده و آن را به مخاطب افهام می‌کند؛ هر چند به مرحلۀ مراد استعمالی ارتباط پیدا نکند.

به باور ما، فارق بین مراد استعمالی و مراد تفهیمی در آن است که مراد استعمالی، معنایی است که لفظ قالب برای آن قرار گرفته است؛ ولی بسیاری از معانی، از دایرۀ مراد استعمالی خارج هستند. معانی مختلفی که برای صیغۀ امر، استفهام و سائر صیغ انشائی ذکر شده، از همین قبیل هستند که سابقاً آن را توضیح داده‌ایم.

نکتۀ دیگری نیز در این زمینه مطرح می‌کردیم مبنی بر آن‌که، تفاوت استعمال حقیقی و مجازی، در مرحلۀ مراد استعمالی نیست بلکه در مرحلۀ مراد تفهیمی است. به سخن دیگر، در استعمال حقیقی، هدف متکلم، افهام خود مفاد واژه است، ولی در استعمال مجازی، هدف متکلم، افهام معنایی دیگر است. آن‌گاه که گفته می‌شود «در باغ وحش شیر دیدم» با جایی گفته می‌شود «در میدان جنگ شیر دیدم»، هر دو شیر، در یک معنا استعمال شده‌اند؛ تفاوت این دو استعمال، در مراد استعمالی نیست، بلکه در مراد تفهیمی است؛ یعنی در استعمال اول، هدف متکلم، افهام دیدن حیوان مفترس است و در استعمال دوم، هدف متکلم، افهام دیدن مرد شجاع است.

این چکیدۀ بحثی بود که سابقاً آن را توضیح داده‌ایم.

نکات دخیل در تعیین مراد استعمالی صیغۀ امر

حال باید بدین پرسش پاسخ گفت که آن معنای واحدی که آن را در تمام موارد، مراد استعمالی صیغۀ امر دانستیم، چیست؟

در این زمینه بحث مفصلی شکل گرفته است. آقای شهیدی نیز این بحث را به شکل مفصل مطرح نموده‌اند[7]. پاسخ بدین پرسش، در گروِ روشن شدن برخی نکات است.

در گام نخست، باید دانست صیغۀ امر، از سنخ حروف است، و معنایش معنای حرفی است. بدین ترتیب، باید بحث مفصل معنای حرفی را پیش کشید.

نکتۀ دیگر آن است که صیغۀ امر، از سنخ انشاء است نه اخبار. بدین ترتیب، باید به تفاوت‌های انشاء و اخبار توجه شود.

ما سابقاً شاید بیش از 30 جلسه، ییرامون این دو نکته، بحث نمودیم و قصد بازگو نمودنش را نداریم. یکی از نکاتی که در تعیین مستعمل‌فیه صیغۀ امر، نقش‌آفرین است، توجه به بحث نِسَب است.

مرحوم شهید صدر، تمام معانی حرفیه را از سنخ نِسَب دانستند، خواه نسبت تامه و خواه نسبت ناقصه[8]. ما این مطلب را انکار نموده و گفتیم نِسَب، همواره، ناقصه هستند و چیزی به نام نسبت تامه وجود ندارد. همچنین آلی بودن نِسَب تامه را قبول نکردیم.

ما مفاهیم را به دو گونۀ حاکیه و فاعله تقسیم نموده و مفاهیم حاکیه را مفاهیمی دانستیم که از واقعیتی در ورای خودشان حکایت می‌کنند؛ بر خلاف مفاهیم فاعله که یک عملیات ذهنی را ایجاد می‌کنند و یک نوع جنبۀ ایجادی در آنها وجود دارد.

مفاهیم فاعله نیز بر دو قسم هستند؛ مفاهیم فاعلۀ اندکاکی و مفاهیم فاعلۀ استقلالی. مفاهیم فاعلۀ اندکاکی، مفاهیمی هستند که در طرفین فهمیده می‌شوند و کاری می‌کنند که دو مفهوم مستقل، با یکدیگر پیوند خورده، و یک مفهوم وحدانی را سامان دهند. ما نِسَب ناقصه را از همین سنخ دانستیم و گفتیم دو مفهوم مستقل را با یکدیگر ترکیب نموده، یک مفهوم وحدانی ایجاد می‌کنند.

برای مثال، «غلامُ زید» متشکل از مفهوم غلام و مفهوم زید است که هیئت اضافه، بینشان ارتباط ایجاد نموده و یک مفهوم وحدانی را ایجاد کرده است.

«لام» اختصاص نیز به همین معناست، یعنی دو شیء مستقل را به هم ارتباط می‌دهد. همچنین «فی» یا «مِن» جارّة نیز از سنخ نِسَب ناقصه هستند.

برای مثال، در «السیر من الکوفة»، حرف «من»، دو مفهوم استقلالیِ سیر و کوفه را به یکدیگر پیوند زده و یک مفهوم وحدانی مضیّق را سامان داده است. ولی آنچه نسبت تامه دانسته شده، اساساً در جرگۀ نِسَب به آن معنایی که آقایان در نظر دارند نیست.

ما سابقاً این مباحث را به شکل مفصل مطرح نموده و قصد نداریم دوباره به آنها بپردازیم.

مقصود آن‌که، تعیین مفاد صیغۀ امر، به این مباحث گره خورده است. مفاد صیغۀ امر را باید در سایۀ آن بحث‌ها و تحلیل‌های ادبی مفصّلی که مطرح نموده‌ایم، دنبال کنیم.

از سوی دیگر، این بحث، به فرق بین اخبار و انشاء گره خورده است که حدود 10 جلسه پیرامون آن سخن گفته‌ایم. به هر حال، صیغۀ امر از سنخ انشائیات، یا به تعبیر محقق نائینی[9]، از ایجادیّات هستند؛ در مقابل مفاهیم اخباری و حکایی که جنبۀ کاشفیّت دارند.

ما در این بحث، به یک معنا فرمایش محقق نائینی را پذیرفتیم و در توضیح ایجادی بودن یک مفهوم، مطالبی را متذکر شدیم که در مباحث یادشده، توضیح داده شده است و دیگر قصد نداریم آن را بازگو کنیم.

هم‌اینک قصد داشتیم بر مباحث سابق مروری گذرا داشته باشیم چون اگر بخواهیم بحث را باز کنیم، ناچاریم تمام بحث‌های سابق را بار دیگر مطرح کنیم و پرونده‌های بسته‌شده را باز کنیم که شاید چندان ضروری نباشد.

نکته‌ای که قصد داریم بر آن تأکید کنیم، آن است که به هر حال، معانی مختلف مستعمل‌فیه صیغۀ امر، باید در سایۀ معانی پیشین فهمیده شوند. برای مثال، آنان که صیغۀ امر را در زمرۀ نِسَب، جای می‌دهند، به هنگام ذکر مستعمل‌فیه صیغۀ امر، از تعبیر نسبت استفاده می‌کنند؛ تعابیری همچون نسبت بعثیه یا نسبت ارسالیه یا نسبت طلبیه.

این مقدار مسلّم است که صیغۀ امر، مفهوم انشائی دارد؛ لذا در بیان معنای مستعمل‌فیه آن، باید جنبۀ ایقاعی بودن و انشائی بودن، گنجانده شود.

بنابراین، خیلی از تفاوت‌هایی که در سخنان اندیشمندان در تبیین مفاد صیغۀ امر وجود دارد، برخاسته از همان مطالبی است که سابقاً مطرح نمودیم. ما قصد ورود به جزئیات بحث را نداریم و دوستان را به مراجعه به بحث مفصّل آقای شهیدی دعوت می‌کنیم. ایشان قبول دارند که صیغۀ امر از سنخ نِسَب است لذا احتمالاتی که مطرح می‌کنند در همین وادی است؛ خواه از آن با تعبیر نسبت ارسالیه یاد کنید، و خواه نسبت بعثیه و مانند آن.

تفکیک بین اقسام صیغۀ امر به لحاظ صدور از عالی یا دانی یا مساوی

پیش از ادامۀ بحث، مناسب است این نکته را گوشزد کنیم که صیغۀ امر، گاهی از عالی به دانی و گاهی از دانی به عالی صادر می‌شود.

به طور معمول، صیغۀ امری که از عالی به دانی باشد، امر دانسته می‌شود؛ صیغۀ امری که از دانی به عالی باشد، دعاء نامیده می‌شود؛ و صیغۀ امری که از مساوی به مساوی باشد، التماس نامیده می‌شود. این تعبیری است که توسط آقایان مطرح شده است.

برای مثال، صیغۀ «اِرحَم» گاه توسط خداوند در خطاب به بندگان به کار می‌رود: «اِرحموا الناس». گاه توسط بندگان در خطاب به خداوند به کار می‌رود: «یا ربّ ارحم ضعف بدنی»؛ گاه توسط مساوی در خطاب به مساوی به کار می‌رود؛ همانند دو دوست که یکی به دیگری می‌گوید «ارحم».

شبیه همان نکته‌ای که محقق خراسانی در بازگرداندن معانی مختلف صیغۀ امر، به دواعی استعمال مطرح نمودند، در اینجا نیز قابل طرح است. پرسش آن است که آیا صیغۀ امری که از عالی به دانی صادر می‌شود، با صیغۀ امری که از مساوی به مساوی یا از دانی به عالی صادر می‌شود، تفاوت دارد یا خیر؟

به نظر می‌رسد همانطور که محقق خراسانی در بحث پیشین فرمودند، در اینجا نیز مستعمل‌فیه یکسان است با این تفاوت که در اینجا دیگر بحث داعی و انگیزه مطرح نیست. اختلاف اینها از قبیل اختلاف در دواعی نیست بلکه از قبیل اختلاف در ویژگی‌های محفوف به کلام است که خارج از کلام محسوب می‌شوند. ویژگی‌هایی که در به‌کاربرندۀ صیغه، یا در مخاطب صیغه وجود دارد.

باید دانست، هر چند این تفاوت‌ها در مراد استعمالی دخیل نیستند، ولی در مراد تفهیمی دخالت دارند. «ارحم» آن‌گاه که از خداوند در خطاب به بندگان صادر می‌شود، با جایی که از بنده به خدا یا از بنده به بنده صادر می‌شود، به لحاظ مراد تفهیمی متفاوت است. تفکیک بین مراد استعمالی و مراد تفهیمی، مطلب مهمّی است که در اینجا نیز خودنمایی می‌کند.

شایان ذکر است، آنان که صیغۀ امر را از قبیل نِسَب دانسته‌اند، در بین خودشان اختلاف دارند که از این نسبت چگونه تعبیر کنیم. برخی از آن با تعبیر نسبت طلبیه، و برخی از آن با تعبیر نسبت ارسالیه و برخی با تعبیر نسبت بعثیه یاد نموده‌اند. اینها تعابیر مختلفی است که در کلمات آقایان به چشم می‌خورد.

استفاده از مرادف اسمی، برای دست‌یابی به درک وجدانی از مفاد صیغۀ امر

به نظر می‌‌رسد یکی از راه‌کارهای دست‌یابی به درک وجدانی از مفاد صیغۀ امر، اندیشیدن در این نکته است که اگر بخواهیم صیغۀ امر را به معنای اسمی مرادفش بازگردانیم، از آن با چه تعبیری یاد می‌کنیم؟ آیا از تعبیر «اطلب منک» استفاده می‌کنیم؛ یا از تعبیر «ابعثک» استفاده می‌کنیم؛ یا از تعبیر «اُرسلک» استفاده می‌کنیم؟

البته، بی‌تردید معنای اسمی با معنای حرفی فرق دارد و نمی‌توان آن را مرادف دقیق معنای حرفی دانست؛ لذا چنین نیست که «مِن» دقیقاً به معنای ابتدای غایت باشد؛ ولی به هر حال در کتب لغت و کتب نحو، برای جداسازی معانی مختلف، از مرادفات اسمی _همچون ابتدائیت و سببیت و …_ استفاده می‌کنند. ما نیز، برای آن‌که بتوانیم معانی مختلف را از یکدیگر جدا نموده و با مخاطب، پیرامون این معانی مختلف، گفت‌وگو کنیم، باید معنای حرفی را به معنای اسمی تبدیل نموده و به شکل استقلالی، به آن نظر کنیم.

به نظر می‌رسد همانطور که در کتب لغت و ادبیات، برای جداسازی معانی یک واژه همچون «من»، از مرادفات اسمی استفاده می‌کنند، در اینجا نیز برای رسیدن به درک وجدانی صحیح از مفاد صیغۀ امر، باید از این شیوه استفاده کنیم.

بار دیگر یادآور می‌شویم، به نظر می‌رسد صیغۀ امر در جایی که از عالی به دانی صادر می‌شود با جایی که از مساوی به مساوی یا از دانی به عالی صادر می‌شود، در یک معنا استعمال می‌شود و مراد استعمالی‌اش یکسان است. ما وجداناً خود را با چند معنای استعمالی مختلف روبرو نمی‌بینیم. حال که چنین شد، باید دید آیا این مراد استعمالی واحد،نسبت طلبیه است یا نسبت بعثیه است یا نسبت ارسالیه است؟ تعبیر نسبت در اینجا، ناظر به حرفی بودن معنای صیغۀ امر است. هم‌اینک موضوع سخن را نسبت نامیدن یا نسبت ننامیدن صیغۀ امر قرار نمی‌دهیم. موضوع بحث کنونی آن است که آن ارتباط و ربطی که صیغۀ امر از آن حکایت می‌کند، چه تشخّصی دارد؟ آیا این تشخّص را طلب بنامیم؟ یا آن را بعث و یا ارسال بنامیم؟

به نظر می‌رسد تعبیر طلب، تعبیری است که در تمام این موارد می‌توان در مورد صیغۀ امر، به کار برد. «یا ربّ ارحم ضعف بدنی» یعنی «اطلب من الله، الرحم علی ضعف بدنی». «ارحموا الناس» که توسط خداوند صادر شده، یعنی «طلب الله من الناس، الرحمة علی الرعیّة». همچنین مساوی به مساوی.

ولی آیا می‌توان در تمام این موارد، واژۀ بعث یا ارسال را به کار برد؟ آیا می‌توان «یا ربّ ارحم ضعف بدنی» را به معنای «ابعث الله علی الرحم» یا «اُرسِل الله الی الرحم» دانست؟ به نظر می‌رسد کاربست تعبیر بعث یا ارسال در این موارد چندان لطیف نیست. علت جای گرفتن تعبیر بعث و ارسال در ذهن این آقایان، آن است که صیغۀ امر را تنها در جایی ملاحظه نموده‌اند که از خداوند صادر می‌شود؛ چون وقتی امر از خداوند صادر می‌شود، خداوند، باعث است و بندگان، مبعوث هستند و آن فعل، مبعوث‌الیه؛ خداوند، مُرسِل است و بندگان، مُرسَل هستند و آن فعل، مُرسَل‌الیه. ولی صیغۀ امر به این معنا نیست. گواه بر این سخن، یکسان بودن درک وجدانی ما از صیغۀ امر، در تمام این موارد است. آن‌گاه که صیغۀ امر از دانی به عالی یا از مساوی به مساوی صادر می‌شود نیز، معنایش با امر خداوند به بندگان یکسان است. این اتحاد معنوی، نشان می‌دهد تعبیر بعث و ارسال، برای بازتاباندن مفاد صیغۀ امر، کارآمد نیستند. به‌ویژه کاربست تعبیر بعث و ارسال، آن‌گاه که صیغۀ امر از دانی به عالی صادر شود، بسیار دشوار و پرتکلّف است. وجدان آدمی، درک می‌کند صیغۀ امری که از دانی به عالی صادر می‌شود، با تحریک و هل دادن و بعث به معنای خاصش، تفاوت دارد.

کوئاه‌سخن آن‌که، آن مفهومی که از صیغۀ امر درک می‌کنیم، به تعبیر طلب نزدیک‌تر است تا به تعبیر بعث و ارسال و تحریک و این تعابیری که در سخنان آقایان بیان شده است.

ولی مشکلی در اینجا وجود دارد مبنی بر آن‌که، اگر صیغۀ امر را به معنای طلب دانستیم، آیا می‌توان آن را بر مثال‌هایی همچون كُونُوا قِرَدَةً خاسِئين[10]، اعْمَلُوا ما شِئْتُم[11] که در کلام محقق خراسانی به اشارت رفته، منطبق دانست؟ آیا می‌توان در ترجمۀ این آیات، از واژۀ طلب استفاده کرد؟ محقق خراسانی برای حلّ این اشکال، فرموده‌اند در اینجا نیز طلب هست، ولی طلب حقیقی نیست بلکه طلب انشائی یا همان انشاء الطلب است. ایشان در فوائد الاصول که در پایان حاشیه‌شان بر رسائل چاپ شده، مفصّل به تفاوت بین طلب حقیقی و انشائی، پرداخته‌‌اند.

ولی مشکل آن است که حقیقت طلب انشائی برای ما چندان روشن نیست. تعبیر محقق خراسانی در فوائد اصولیه چنین است: «ما لا یکون بمجرد فرض الفارض»[12]. فهم عمیق فرمایش محقق خراسانی در انشاء و طلب انشائی راحت نیست. شاید درک وجدانی ما از مستعمل‌فیه صیغۀ امر، روشن‌تر از آن است که بخواهیم آن را با واژگانی همچون طلب، یا بعث یا ارسال بیان کنیم.

صیغۀ امر، چیزی است که از یک سو، دست‌کم در برخی مواردش، عنصر بعث نهفته است؛ دست‌کم در برخی مواردش، عنصر ارسال و تحریک نهفته است؛ یک نوع طلب نیز در آن نهفته است. تمام این تعابیر، واژگانی هستند که وجداناً به آن معنایی که از صیغۀ امر درک می‌کنیم، نزدیک هستند؛ ولی در عین حال، دقیقاً بر آن منطبق نمی‌شوند. ما از صیغۀ امر معنایی می‌فهمیم که هر میزان سعی می‌کنیم آن را با واژگان دیگر توضیح دهیم، بحث ناهموارتر می‌شود لذا با این کار نمی‌توانیم مطلب را چندان واضح کنیم.

ازهمین‌رو با وجود مباحث مفصلی که اصولیان از جمله _مرحوم شهید صدر، و آقای شهیدی_ پیرامون صیغۀ امر، مطرح نموده‌اند، ما به همین مقدار بسنده می‌کنیم و از ورود به جزئیات بحث خودداری می‌کنیم.

از یک سو، به نظر می‌رسد مستعمل‌فیه صیغۀ امر در تمام موارد یکسان است؛ از دیگر سو، درج نمودنش در زمرۀ نِسَب وابسته به آن بحث‌های کلّیی است که سابقاً پیرامون نِسَب مطرح نمودیم. همچنین درج نمودنش در زمرۀ مفاهیم ایجادی، وابسته به بحث‌هایی است که در تفاوت بین اخبار و انشاء مطرح نمودیم.

حال در این‌که کدامیک از تعابیر طلب، بعث، ارسال و تحریک، به معنای واقعی صیغۀ امر، نزدیک‌تر است، واقعیت آن است که هیچیک از این تعابیر، توان بازتاباندن دقیق معنای صیغۀ امر را ندارند. البته به نظر می‌رسد تعبیر طلب، از تعبیر بعث و ارسال، بهتر است. برخی اصولیان، تصور نموده‌اند تعابیری همچون بعث و ارسال که توسط اندیشمندانِ پس از محقق خراسانی مطرح شده، دقیق‌تر هستند، ولی من تعبیر طلب را بیشتر می‌پسندم چون احساس می‌کنم موارد بیشتری را پوشش می‌دهد.

خود محقق خراسانی نیز به موارد تعجیز و تسخیر و … توجه دارد و آنها را نیز به معنای طلب می‌داند ولی طلب انشائی، نه طلب حقیقی. البته ما، سابقاً طلب انشائی را به معنای طلب ادعائی تفسیر نمودیم و انشاء طلب را همان ادعای طلب قلمداد می‌کردیم. آن‌گاه که این ادعا، با واقعیّت هماهنگ باشد، طلب حقیقی می‌شود. مقصود محقق خراسانی از انشاء طلب، همین ادعای طلب است و می‌توان مفهوم ادعای طلب را در موارد مختلفِ کاربستِ صیغۀ امر، مطرح کرد. یعنی یک نوع تشبیه طلب وجود دارد، گویا من از کسی طلبی می‌کنم.

کوتاه‌سخن آن‌که، اگر بخواهیم صیغۀ امر را ترجمه کنیم، باید ادعای طلب را معنای آن بدانیم. این طلب ادعائی، می‌تواند حقیقی باشد، و می‌تواندحقیقی نباشد. به نظر می‌رسد انشای طلب یا طلب انشائی در کلام محقق خراسانی نیز، بدین معناست.

به نظر می‌رسد ورود به جزئیات بحث، بیشتر سبب اغلاق بحث می‌شود؛ لذا از این مباحث مقدماتی به سرعت عبور نموده و پیرامون این موضوع سخن خواهیم گفت که آیا صیغۀ امر بر وجوب دلالت دارد یا ندارد؟ و اگر دلالت دارد، کیفیت دلالتش چگونه است؟

دیدگاه برگزیدۀ ما در مادۀ امر، چنین بود که مادۀ امر برای وجوب وضع شده است؛ و استعمالش در استحباب، مجاز است؛ همچنان که مادۀ «وجب» برای وجوب وضع شده و چنانکه از لغت‌شناسانی همچون خطابی نقل شد، استعمالش در استحباب، مجاز و استعاره است. خطابی می‌گوید، تعبیر «غسل الجمعة واجب علی کلّ محتلم»، تشبیهی است که به منظور تأکید صورت گرفته است[13]. ما این مطلب را پذیرفتیم؛ پرسش آن است که آیا صیغۀ امر نیز به همین شکل است یا خیر؟ محقق خراسانی، مفاد وضعی صیغۀ امر را نیز، وجوب دانسته‌اند:

المبحث الثاني في أن الصيغة حقيقة في الوجوب‏ أو في الندب أو فيهما أو في المشترك بينهما وجوه بل أقوال و لا يبعد تبادر الوجوب عند استعمالها بلا قرينة … .[14]

استدلال ایشان به تبادر، نشان می‌دهد ایشان موضوع‌له صیغۀ امر را وجوب دانسته است، چه‌آن‌که تبادر، از علائم وضع است. باید دید، فرمایش ایشان، تا چه حدّ قابل دفاع است؟


[1] كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 69

[2] البقرة : 65

[3] فصلت : 40

[4] البقرة : 43

[5] البقرة : 65

[6] البقرة : 117

[7] مباحث الألفاظ ج۲، دلالة صیغة الأمر علی الطلب، ص ۱۵۵

[8] بحوث في علم الأصول، ج‏1، ص: 339

[9] أجود التقريرات، ج‏1، ص: 29

[10] البقرة : 65

[11] فصلت : 40

[12] فوائد الاصول، ص: 17

[13] لسان العرب، ج‏1، ص: 792

[14] كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 70