درس خارج فقه استاد حاج سید محمد جواد شبیری
14021216
مقرر: امیر حقیقی
موضوع: روایات /ادله دال بر اشتراط قصد قربت /زکات
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم، و به نستعین؛ إنّه خیر ناصر و معین. الحمد للّه ربّ العالمین، و صلّی الله علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطاهرین، و اللعن علی أعدائهم أجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.
روایات دال بر اشتراط قصد قربت در صدقه
بیان شد که مقتضای جمع بین روایات آن است که در صدقه و نذر، قصد قربت معتبر است. در نذر، باید علاوه بر قصد قربت، تملیک شیء برای خداوند همراه با نطق به آن صورت پذیرد. در این جلسه، به بررسی روایات دیگری که ممکن است اشتراط قصد قربت در صدقه از آنها استفاده شود، میپردازیم.
صحیحه زراره
«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّمَا الصَّدَقَةُ مُحْدَثَةٌ إِنَّمَا كَانَ النَّاسُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص يَنْحَلُونَ وَ يَهَبُونَ وَ لَا يَنْبَغِي لِمَنْ أَعْطَى لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَيْئاً أَنْ يَرْجِعَ فِيهِ قَالَ وَ مَا لَمْ يُعْطِ لِلَّهِ وَ فِي اللَّهِ فَإِنَّهُ يَرْجِعُ فِيهِ نِحْلَةً كَانَتْ أَوْ هِبَةً حِيزَتْ أَوْ لَمْ تُحَزْ»[1].
این روایت برای آنکه بر اعتبار قصد قربت در صدقه دلالت داشته باشد باید به این صورت معنی شود:
«مراد از «محدثة»، زمان امام صادق A است. حضرت بیان کرده است که آنچه بهتازگی به نام صدقه رایج شده، در زمان پیامبر r وجود نداشته است. آنچه امروزه به نام صدقه است، در واقع صدقه نیست؛ بلکه همان نحله و هبهای است که در زمان پیامبر r رایج بوده است. حضرت فرموده است که آنچه در آن زمان به نام نحله و هبه بوده، در عصر کنونی با نام صدقه رواج یافته است. گویا حضرت این شیوه را نپسندیده و بیان کرده است که این امور حقیقتا صدقه نیست؛ چرا که همراه با قصد قربت نیست. صدقه عطایی است که همراه با قصد قربت باشد».
چنین تفسیری از روایت، صحیح به نظر نمیرسد، و معلوم نیست مراد از محدثه، چنین امری باشد.
تعبیر «وَ مَا لَمْ يُعْطِ لِلَّهِ وَ فِي اللَّهِ فَإِنَّهُ يَرْجِعُ فِيهِ» بدان معنی نیست که در لزوم صدقه، قصد قربت معتبر است، تا از آن استفاده شود که در صحّت صدقه، قصد قربت اعتبار ندارد. در این تعبیر، مراد از «ما»، مال است. یعنی مالی که برای خدا و در راه خدا عطا نشده است، میتوان به آن رجوع نمود. قصد قربت، وصف عمل است، نه مال. عمل صدقهدادن باید همراه با قصد قربت باشد، ولی قصد قربت در مال، معنی ندارد. در مورد مال باید این بحث مطرح شود که آیا تملیک مال به خداوند اعتبار دارد یا خیر. نهایت دلالت تعبیر مزبور آن است که مالی که تملیک خداوند نشده باشد، و تملیک به سبیل الله هم نشده باشد، میتوان به آن رجوع نمود. این مساله از محلّ بحث اجنبی است. این همان مطلبی است که آیت الله هاشمی نیز بدان اشاره داشتند:
«إلّا أنّ هذه الروایات ظاهرة فی أنّ الصدقة تعطی فی سبیل الله و کأنّها تعطی للّه، و هذا مأخوذ فی مفهوم الصدقة و هو غیر قصد القربة»[2].
تعبیر «إنّما الصدقة للّه» در روایات
در برخی از روایات به «إنّما الصدقة للّه» تعبیر شده است[3]. این تعبیر نیز دالّ بر قصد قربت نیست. ممکن است این عبارت اشاره به آن داشته باشد که نفس آن مال برای خدا است. یعنی شارع مقدّس اعتبار کرده است که صدقه، برای خدا باشد. اگر چنین اعتباری وجود داشته باشد، باید از آن تبعیّت شود. یعنی آنچه ملک خداوند شد، امکان رجوع به آن نیست. البته بیان شد که چنین اعتباری به تبعِ تملیک مالک است. وقتی مالک، صدقه را تملیک به خداوند میکند، خداوند مالک آن میشود.
روایت طلحة بن زید
در برخی از روایات وارد شده است:
«عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: مَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ ثُمَّ رُدَّتْ عَلَيْهِ فَلْيُعِدْهَا وَ لَا يَأْكُلْهَا لِأَنَّهُ لَا شَرِيكَ لِلَّهِ فِي شَيْءٍ مِمَّا يَجْعَلُ لَهُ إِنَّمَا هِيَ بِمَنْزِلَةِ الْعَتَاقَةِ لَا يَصْلُحُ رَدُّهَا بَعْدَ مَا تُعْتَقُ»[4].
یک احتمال در مورد معنای «ردّ» آن است که شخصی مالی را به دیگری صدقه دهد، ولی آن شخص نپذیرد. صدقه، ایقاع است و در مفهوم آن، قبول وجود ندارد. با صدقه، مال از ملک صدقهدهنده خارج میشود، ولی تا زمانی که قبول محقّق نشده، به ملک صدقهگیرنده داخل نمیشود، بلکه تملیک به خداوند میشود. بنابرین، اگر صدقه محقّق شود، ولی طرف مقابل قبول نکند، این مال باید دوباره صدقه داده شود. البته ممکن است این امر مستحبّ باشد. در مورد استحباب آن در جای خود باید بحث شود.
مرحوم سیّد نظیر این مساله را مطرح کرده است. ایشان بیان کرده است که آنچه در راه خدا برای یک مصرف خاص داده شده است، اگر مصرف خاص آن میسّر نشود، به عنوان ارث به ورثه برنمیگردد؛ بلکه فی سبیل البِرّ باید هزینه شود. البته این مساله با قبول متصدّق علیه، متفاوت است. بهعنوان مثال شخصی نذر میکند که برای مسجد پنکه بخرد، ولی مسجد به پنکه نیاز ندارد. مسالهای که امروزه بسیار محلّ ابتلا است، این موارد است. بسیاری از صدقات و اوقاف به این صورت است، که از زمان قدیم انجام شده، ولی امروزه موضوعی ندارد. بهعنوان مثال، در برخی از جاها اموالی برای آبانبار مسجد وقف شده است، در حالی که امروزه آبانبار وجود ندارد.
مرحوم سیّد بیان کرده است که از روایات متعدّد استفاده میشود که آنچه در راه خدا عطا شده، هر چند آن مورد خاص، مقدور نباشد، به میراث برنمیگردد. این موارد از قبیل تعدّد مطلوب است. آنچه مطلوب است و توسّط مالک انشاء شده، دو مساله است. یک مساله، هزینه در راه خدا، و مساله دیگر، هزینه برای یک مصرف خاص است. وقتی موضوع مساله دوم منتفی شد، مساله اول همچنان باقی است.
در مورد صدقه نیز ممکن است چنین امری بیان شود. این مساله درجای خودش باید به تفصیل دنبال شود.
روایت چهارشنبهای
روایتی در کافی از علی بن اسباط وارد شده است:
«الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع إِنَّ رَجُلًا عَنَى أَخَاكَ إِبْرَاهِيمَ فَذَكَرَ لَهُ أَنَّ أَبَاكَ فِي الْحَيَاةِ وَ أَنَّكَ تَعْلَمُ مِنْ ذَلِكَ مَا يَعْلَمُ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ يَمُوتُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ لَا يَمُوتُ مُوسَى ع؟ قَدْ وَ اللَّهِ مَضَى كَمَا مَضَى رَسُولُ اللَّهِ r، وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ مُنْذُ قَبَضَ نَبِيَّهُ r هَلُمَّ جَرّاً يَمُنُّ بِهَذَا الدِّينِ عَلَى أَوْلَادِ الْأَعَاجِمِ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ قَرَابَةِ نَبِيِّهِ r هَلُمَّ جَرّاً فَيُعْطِي هَؤُلَاءِ وَ يَمْنَعُ هَؤُلَاءِ لَقَدْ قَضَيْتُ عَنْهُ فِي هِلَالِ ذِي الْحِجَّةِ أَلْفَ دِينَارٍ بَعْدَ أَنْ أَشْفَى عَلَى طَلَاقِ نِسَائِهِ وَ عِتْقِ مَمَالِيكِهِ وَ لَكِنْ قَدْ سَمِعْتُ مَا لَقِيَ يُوسُفُ مِنْ إِخْوَتِهِ»[5].
«عنی أخاک»: یعنی شخصی نزد برادر شما، ابراهیم رفته و او را به وقف دعوت کرده است.
«أَنَّكَ تَعْلَمُ مِنْ ذَلِكَ مَا يَعْلَمُ»: یعنی آن رجل گمان میکند که شما هم میدانید که پدرتان زنده است، ولی قبول نمیکنید.
«يَصْرِفُهُ عَنْ قَرَابَةِ نَبِيِّهِ»: یعنی خداوند دینش را با فرزندان عجم یاری میکند، و سادات را محروم میکند. صِرف سیادت، نشانه صحّت عمل و یا اعتقاد نیست.
«لَقَدْ قَضَيْتُ عَنْهُ»: ظاهرا ضمیر در «عنه» به ابراهیم برمیگردد. گویا ابراهیم بدهکار بوده است. و به جهت بدهکاری، در صدد طلاق زنان و عتق عبدهای خود بوده است. مثلا ابراهیم گفته است: اگر تا اول ذی الحجّة قرض خود را ادا نکنم، زنانم طلاق و ممالیکم آزاد باشند. از نظر شیعه، این قبیل نذور نافذ نیست، ولی در آن محیط که اهل سنّت حاکم بودهاند، این قبیل قسمها مورد عمل واقع میشده است. حضرت بیان کرده است که من هزار دینار از قرض او ادا کردم و جلوی طلاق زنان و عتق ممالیک او را گرفتم، ولی او پیرو من نیست، بلکه بهدنبال سخن دیگران است.
و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آل محمّد.
[1] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج7، ص30. جامع أحادیث الشیعة، ج۲۴، ص۱۹۷، ح۳۵۱۶۱.
[2] کتاب الزکاة، ج۳، ص۲۵۲.