دانلود فایل صوتی Feghh 17-14030716
دانلود فایل متنی 14030716

فهرست

جلسه 17 – دوشنبه 1403/07/16 – مدار قیمت گذاری مال مضمون /مدار قیمت در اجناس زکوی /زکات

پخش صوت

Feghh 17-14030716

 

 

 

درس خارج فقه استاد حاج سید محمد جواد شبیری

14030716

مقرر: امیر حقیقی

موضوع: مدار قیمت گذاری مال مضمون /پرداخت قیمت /زکات

 

فهرست مطالب:

 

مدار قیمت‌گذاری مال مضمون 1

صحیحه أبی ولّاد 1

سخن شیخ انصاری.. 1

ترکیب نحوی «قیمة البغل یوم خالفته». 1

 

 

 

 

 

أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم. بسم اللّه الرحمن الرحیم، و به نستعین؛ إنّه خیر ناصر و معین. الحمد للّه ربّ العالمین، و صلّی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطاهرین، و اللعن علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین.

مدار قیمت‌گذاری مال مضمون

بحث در مدار قیمت‌گذاری مال مضمون بود. دو مساله در این موضوع مطرح است. یکی مساله غصب و دیگر جایی که غصبی صورت نگرفته است؛ مثل مقبوض به عقد فاسد. اقوال در این دو مساله تفاوت دارد.

صحیحه أبی ولّاد

مرحوم شیخ انصاری در این مساله صحیحه أبی ولّاد را مطرح نموده است. مرحوم شیخ آورده است:

«و حيث إنّ الصحيحة مشتملة على أحكام كثيرة و فوائد خطيرة، فلا بأس بذكرها جميعاً و إن كان الغرض متعلّقاً ببعضها. فروى الشيخ في الصحيح: «عن أبي ولّاد، قال: اكتريت بغلًا إلى قصر بني هبيرة ذاهباً و جائياً بكذا و كذا، و خرجت في طلب غريمٍ‌ لي، فلمّا صرت إلى قرب قنطرة الكوفة خُبّرت أنّ صاحبي توجّه إلى النيل، فتوجّهت نحو النيل، فلمّا أتيت النيل خُبّرت أنّه توجّه إلى بغداد، فأتبعته فظفرت به و فرغت فيما بيني و بينه، و رجعت إلى الكوفة، و كان ذهابي و مجيئي خمسة عشر يوماً.

فأخبرت صاحب البغل بعذري، و أردت أن أتحلّل منه فيما صنعت و أُرضيه، فبذلت له خمسة عشر درهماً فأبى أن يقبل، فتراضينا بأبي حنيفة، و أخبرته بالقصّة و أخبره الرجل، فقال لي: ما صنعت بالبغل؟ فقلت: قد رجعته سليماً. قال: نعم، بعد خمسة عشر يوماً! قال: فما تريد من الرجل؟ قال: أُريد كرى بغلي فقد حبسه عليّ خمسة عشر يوماً. فقال: إنّي ما أرى لك حقّا؛ لأنّه اكتراه إلى قصر بني هبيرة فخالف فركبه إلى النيل و إلى بغداد، فضمن قيمة البغل و سقط الكرى، فلمّا ردّ البغل سليماً و قبضته لم يلزمه الكرى. قال: فخرجنا من عنده و جعل صاحب البغل يسترجع، فرحمته ممّا أفتى به أبو حنيفة، و أعطيته شيئاً و تحلّلت منه.

و حججت تلك السنة فأخبرت أبا عبد اللّه A بما أفتى به أبو حنيفة، فقال: في مثل هذا القضاء و شبهه تحبس السماء ماءَها و تمنع الأرض بركتها. قال: فقلت لأبي عبد اللّه A: فما ترى أنت؟ قال: أرى له عليك مثل كرى البغل ذاهباً من الكوفة إلى النيل و مثل كرى البغل من النيل إلى بغداد، و مثل كرى البغل من بغداد إلى الكوفة، و توفّيه إيّاه. قال: قلت: جُعلت فداك، قد علفته بدراهم، فلي عليه علفه؟ قال: لا؛ لأنّك غاصب.

فقلت: أ رأيت لو عطب البغل أو أنفق، أ ليس كان يلزمني؟ قال: نعم، قيمة بغل يوم خالفته… »[1].

«فروى الشيخ في الصحيح»: مرحوم شیخ این روایت را از تهذیب نقل کرده، ولی شیخ خود در تهذیب این روایت را از کافی اخذ نموده است. البته هرچند ایشان تصریح به اخذ از کافی نکرده، ولی قرائنی بر این مساله دلالت دارد که در ادامه ذکر می‌گردد.

«قال: اكتريت بغلًا إلى قصر…»: یعنی یک بغل به جهت پیمودن مسیر بین کوفه تا قصر بنی‌هبیره کرایه کردم و در طلب بدهکار به آن مقصد حرکت کردم.

«صرت إلى قرب قنطرة الكوفة»: أبی ولّاد اهل کوفه است. در این فقره بیان کرده: هنوز از کوفه خارج نشده بودم، و به پل کوفه رسیدم که خبردار شدم آن بدهکار به نیل رفته است. نیل نام منطقه‌ای در اطراف کوفه در حدّ فاصل بین کوفه و بغداد است، و مراد، آن رود نیل معروف در مصر نیست.

«فبذلت له خمسة عشر درهماً فأبى أن يقبل»: یعنی راضی به ۱۵ درهم نشد و کرایه مجموع ۱۵ روز را طلب کرد.

«قد رجعته سليماً»: در کافی آمده است: «قد دفعته إلیه سلیما». ممکن است آنچه در تهذیب آمده «رجّع» از باب تفعیل باشد.

«قال: فما تريد من الرجل؟»: یعنی ابوحنیفه از صاحب بغل پرسید: تو چه می‌خواهی؟

«ردّ البغل سليماً و قبضته لم يلزمه الكرى»: فقهای عامه، «الخراج بالضمان» را بدین معنی می‌دانند که صرف ضمانت کافی است تا شخص ضامن، مالک منفعت عین گردد. أبی ولّاد نیز ضامن بغل بوده، و ازین رو مالک منافع گشته، و پرداخت کرایه بر او واجب نیست.

«صاحب البغل يسترجع، فرحمتُه»: یعنی صاحب بغل آیه «إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون» را با نارحتی می‌خواند. من هم به او ترحّم کرده، مبلغی عطا کردم.

«لو عطب البغل أو أنفق»: در کافی آمده است: «لو عطب البغل و نفق». نسخه کافی صحیح به نظر می‌رسد و این دو فعل به معنی هلاک است.

«قال: نعم، قيمة بغل يوم خالفته»: مرحوم شیخ به این فقره استشهاد کرده است. این روایت تتمّه‌ای دارد که بخشی از تتمّه آن را مرحوم شیخ نیز نقل کرده است. ما در ادامه مباحث آن تکمله را بیان می‌نماییم.

سخن شیخ انصاری

مرحوم شیخ بیان کرده است:

«و محلّ الاستشهاد فيه فِقْرتان:

الاولى: قوله: «نعم، قيمة بغل يوم خالفته» إلى ما بعد؛ فإنّ الظاهر أنّ اليوم قيد للقيمة:

إمّا بإضافة القيمة المضافة إلى البغل إليه ثانياً، يعني قيمة يوم المخالفة للبغل، فيكون إسقاط حرف التعريف من البغل للإضافة، لا لأنّ ذا القيمة بغل غير معيّن، حتّى توهم الرواية مذهب مَن جعل القيمي مضموناً بالمثل، و القيمة إنّما هي قيمة المثل.

و إمّا بجعل اليوم قيداً للاختصاص الحاصل من إضافة القيمة إلى البغل»[2].

ترکیب نحوی «قیمة البغل یوم خالفته»

مرحوم شیخ در رابطه با فقره «قیمة البغل یوم خالفته» دو تحلیل از جهت نحوی بیان کرده است. البته ایشان در ادامه احتمال سومی نیز مطرح نموده ولی آن را بسیار ضعیف و غیرقابل اعتنا دانسته است.

دو احتمال در کلام شیخ انصاری: تعلّق ظرف به معنای اختصاص و تکرّر اضافه

احتمال اول: «قیمة» به «بغل» اضافه شده و مجموع آن دو در مرتبه بعد به «یوم» اضافه شده است. بحث تتابع اضافات با محل بحث تفاوت دارد. به عنوان مثال، وقتی گفته می‌شود: «کلید دروازه شهر»، کلید به دروازه و دروازه به شهر اضافه شده است. بحث در آن است که کلید به دروازه اضافه شود، و پس از آن، کلید که به سبب اضافه تخصّص یافته، دوباره به شهر اضافه گردد. برخی آن را نپذیرفته و در حاشیه مکاسب اشکال کرده‌اند. شیخ بیان کرده است «یوم» مضاف الیه است برای «قیمة».

بنابر این ترکیب، «ال» از «البغل» حذف می‌شود، و عبارت به «قیمة بغل یوم خالفته» معنی می‌شود. حذف «ال» به جهت آن است که «قیمة» تنها در صورتی می‌تواند به «یوم» اضافه شود که بدون «ال» باشد. هرچند «قیمة» خودش دارای «ال» نیست، ولی اضافه به بغل شده که دارای «ال» است، و اضافه به اسمی که دارای «ال» است، به منزله داشتن «ال» است. اگر «ال» حذف نشود و باقی بماند، «قیمة» نمی‌تواند در مرتبه دوم به «یوم» اضافه شود. شیخ عبارت را به این صورت خوانده است: «قیمةُ بغلِ یومِ خالفته». یعنی «بغل» باید بدون تنوین باشد. وقتی اسمی مثل «غلامٌ» به اسم دیگر مثل زید اضافه شود، تنوین آن حذف می‌گردد. «ال» که حذف شده به جهت اضافه حذف شده است نه آنکه روایت بیانگر این باشد که ضمان در قیمیّات هم به مثل است، نه به قیمت.

توضیح آنکه برخی بیان کرده‌اند آنچه تلف می‌شود -چه قیمی باشد، و چه مثلی- ضمانش به مثل است[3]. این روایت ممکن است بر همین معنی حمل گشته و بیان شود: «قیمة بغل» به معنای یک بغل کلی است که شبیه همان عین است. شیخ بیان کرده این سخن صحیح نیست.

احتمال دوم: ممکن است «یوم» بنا بر ظرفیّت منصوب باشد. عامل یوم، معنای اختصاصی است که از «لام» مقدّر بین «قیمة» و «بغل» استفاده می‌شود. گویا شیخ بیشتر متمایل به احتمال اول است.

احتمال سوم در کلام برخی علما: تعلّق ظرف به «یلزم»

احتمال سومی در عبارت مطرح شده که شیخ آن را بعید و غیرممکن دانسته است. عبارت شیخ به شرح زیر است:

«و أمّا ما احتمله جماعة من تعلّق الظرف بقوله: «نعم» القائم‌ مقام قوله A: «يلزمك» يعني يلزمك يوم المخالفة قيمة بغل فبعيد جدّاً، بل غير ممكن؛ لأنّ السائل إنّما سأل عمّا يلزمه بعد التلف بسبب المخالفة بعد العلم بكون زمان المخالفة زمان حدوث الضمان، كما يدلّ عليه: «أ رأيت لو عطب البغل، أو نفق أ ليس كان يلزمني؟»، فقوله: «نعم» يعني يلزمك بعد التلف بسبب المخالفة قيمة بغل يوم خالفته»[4].

این احتمال در کلام برخی علما مثل مرحوم سبزواری و صاحب ریاض و صاحب مفتاح الکرامة و برخی دیگر ذکر شده است. به عنوان نمونه کلام مرحوم سبزواری در کفایه را ذکر می‌نماییم:

«و قوله A: «نعم قيمة بغل يوم خالفته» فيه احتمالان:

أحدهما: أن يكون المراد القيمة الثابتة يوم المخالفة، و على هذا يكون الخبر شاهداً للقول الأوّل.

و ثانيهما: أن يكون المراد «يلزمك قيمة البغل يوم المخالفة» فيكون قوله: «يوم المخالفة» متعلّقاً ب‍ «يلزم»، يعني لزوم القيمة في ذلك اليوم، و حدّ القيمة غير مبيّن مرجوع إلى ما يقتضيه الدليل»[5].

«أحدهما»: احتمالی اولی که ایشان مطرح نموده متناسب با احتمال دومی است که شیخ بیان کرده است.

«لزوم القيمة في ذلك اليوم»: یعنی ملزم بودن به پرداخت قیمت از روز مخالفت شروع می‌شود.

«حدّ القيمة غير مبيّن»: این عبارت پاسخ به سوال مقدّر است: قیمتی که باید پرداخت شود، آیا قیمت همان روز است یا روزهای بعد یا بالاترین قیمت است؟

شیخ بیان کرده است این احتمال ضعیف است؛ چرا که اصل بدهکاری در روایت روشن بوده و بحث در آن است که این بدهکاری به چه نحوی بوده است. اینکه از کدام قسمت روایت استفاده می‌شود که بدهکاری روشن است، نیازمند توضیحاتی است که در این جلسه متعرّض آن نمی‌شویم.

ابداء احتمال چهارم توسط استاد: تعلّق ظرف به «القیمة»

احتمال دیگری در روایت وجود دارد که شیخ آن را بیان نکرده است. این احتمال وجود دارد که «یوم» به طور مستقیم متعلّق به قیمت باشد. ممکن است این اشکال در ذهن شیخ بوده که «قیمة» لفظی جامد است، در حالی که متعلّق ظرف باید فعل یا شبه فعل باشد. ولی این اشکال صحیح به نظر نمی‌رسد. «قیمة» یک مفهوم اشتقاقی است، و معنایی است که متضمّن معنای فعلی است. از قیمت‌گذاری با واژه تقویم و فعل «قوَّم» یاد می‌شود. به عنوان مثال در کافی در ضمن یک روایتی آمده است: «وَ يُقَوِّمُ صَاحِبُ الدَّارِ الْغَرْسَ وَ الزَّرْعَ قِيمَةَ عَدْل‏»[6]. واژه «قیمة» در این روایت، مفعول دوم برای «یقوّم» است.

نظیر این تعبیر در تهذیب اللغة آمده است: «فيقوِّمه ثلاثين‏»[7]. مراد آن است که مثلا: «فيقوِّمُ المقوِّمُ الدارَ‌ ثلاثين‏ درهماً».

همچنین در نهایه ابن أثیر آمده است: «فيُقَوِّمه مثلا بثلاثين»[8].

استعمالات «القیمة» در روایات

آنچه قیمت‌گذاری می‌شود گاهی مجرور به باء و گاهی متعدّی بدون حرف جرّ است. هر دو نوع استعمال در روایات وارد شده است.

استعمالات «قوّم» به صورت متعدّی به مفعول دوم با حرف جرّ

«أَرَى أَنْ تُقَوَّمَ الْجَارِيَةُ بِقِيمَةٍ عَادِلَةٍ»[9]. ‌

«تُقَوَّمُ الْأَمَةُ عَلَيْهِ بِقِيمَةٍ»[10].

«قَوِّمْهَا بِقِيمَةٍ عَادِلَةٍ»[11].

«تُقَوَّمَ الدَّارُ بِقِيمَةٍ عَادِلَةٍ»[12].

«قَوِّمْ مَنْزِلَكَ وَ جَمِيعَ مَتَاعِكَ وَ مَا تَمْلِكُ بِقِيمَةٍ عَادِلَةٍ»[13].

«قَوَّمَ كُلَّ وَاحِدَةٍ بِقِيمَةٍ»[14]

«يُقَوِّمُ كُلَّ ثَوْبٍ بِمَا يَسْوَى‏»[15]

استعمالات «قوّم» به صورت متعدّی به مفعول دوم به صورت مستقیم

«يُقَوَّمُ الصَّيْدُ قِيمَةً قِيمَةَ عَدْلٍ»[16]

«يُقَوَّمُ قِيمَةَ عَدْلٍ».[17]

«يُقَوَّمُ قِيمَة»[18]

«يُقَوَّمَ الطُّوبُ وَ الْخَشَبُ قِيمَةً»[19]

فعل قوّم با دو مفعول استعمال می‌شود. فاعلش: قیمت‌گذار، مفعول اولش: کالا، و مفعول دومش (که با واسطه حرف جرّ یا بدون واسطه است): قیمت کالا است. آن کالایی که قیمتش تعیین می‌گردد، «المقوَّم» است. یعنی «قیمة» به معنای «مقوَّم» یا «مقوّم به» است و یک معنای مفعولی که معنایی وصفی است، دارد. به عبارت دیگر «القیمة» معادل «ما یقوَّم» یا «ما یقوَّم به الشیء» است. در هر صورت «قیمة» متضمّن یک معنای وصفی است. نتیجه آنکه در صحیحه أبی ولّاد، «یوم» می‌تواند متعلّق به «قیمة» باشد.

شواهد لغوی بر تضمّن معنای وصفی در واژه «القیمة»

برخی عبارات در برخی کتب لغت نیز شاهد این امر است. در صحاح آمده است:

«و القِيَمةُ: واحدة القِيَمِ؛ و أصله الواو لأنّه يقوم مقام الشئ. يقال: قَوَّمْتُ السلعة»[20].

با توجه به این عبارت می‌توان گفت قیمت عبارت از «القائم مقام الشیء» است. بنابر این «قیمة البغل» معادل «القائم مقام البغل» است. پس «یوم المخالفة» متعلّق به «قیمة» می‌شود. یعنی در روز مخالفت اگر بخواهیم چیزی را بدل بغل قرار دهیم، آن چیز همان قیمت است. نظیر عبارت صحاح در معجم مقاییس اللغة نیز آمده است. ابن فارس بیان کرده که «قام» به معنای ایستادن است. در ادامه آورده که «قوّم» نیز از همین ریشه است. عبارت ایشان به شرح زیر است:

«و من الباب: قوَّمْتُ الشَّى‏ءَ تَقْويماً. و أصل القِيمة الواو، و أصلُه أنَّك تُقِيم هذا مكانَ ذاك»[21].

مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی نیز متعلّق «یوم» را «قیمة» دانسته است، ولی بیان ایشان متفاوت است.

و صلّی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آل محمّد.

 


[3] بله، اگر مثل، متعذّر شد، ضمانت به قیمت منتقل می‌شود. این بحث در کتب فقهی مطرح شده و شیخ هم آن را بیان نموده که «إذا تعذّر المثل فی المثلی یرجع إلی القیمة». اینکه قیمت در این فرض، قیمت چه روزی است، احتمالات زیادی مرحوم علّامه در تذکره بیان کرده، و مرحوم شیخ نیز آن را مطرح نموده است.

[4] همان، ص۲۴۷.

[8] النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‏4، ص: 125

[20] الصحاح، ج‏5، ص: 2017

[21] معجم مقاييس اللغه، ج‏5، ص: 43