درس خارج اصول استاد حاج سید محمد جواد شبیری
14020719
مقرر: مسعود عطارمنش
موضوع: حقیقت استعمال /مبحث وضع /مقدمات
بسمه تعالی
خلاصه مباحث گذشته:
در جلسات گذشته به تحلیل و تبیین اقسام سهگانۀ وضع، پرداختیم.
در ادامه به بحث نظریة الإستعمال مرحوم شهید صدر وارد شدیم و گفتیم حقیقت استعمال، مجرد دلالتگری لفظ برای معنا نیست بلکه یک نوع قالب قرار دادن لفظ برای معنا نیز در حقیقت استعمال دخیل است.
در این جلسه با محوریت فرمایش مرحوم شهید صدر به تکمیل بحث از حقیقت استعمال خواهیم پرداخت.
حقیقت استعمال از منظر شهید صدر
مرحوم شهید صدر در بحث نظریة الإستعمال بحث را اینگونه آغاز میکنند که علاقة لغوی بین لفظ و معنا دو جنبه دارد:
1- یک جنبهاش به متکلم مرتبط است که استعمال نام دارد.
2- جنبۀ دیگرش به شنونده مرتبط است که دلالت نام دارد.[1]
دلالت در حقیقت انتقال معنا از لفظ به ذهن شنونده است؛ اما استعمال آن است که گوینده لفظ را به غرض تفهیم معنا به کار میبرد.
پدیدۀ وضع، استعمال، دلالت و ارتباط اینها با یکدیگر
پیش از اینکه به ادامۀ کلام ایشان بپردازیم مناسب است به این نکته توجه شود که ما یک وضع داریم، یک دلالت داریم، و یک استعمال داریم. هدف نهایی وضع، دلالت است و دلالت به وسیلۀ استعمال حاصل میشود، پس وضع به این منظور انجام میشود که متکلم لفظ را در معنا استعمال کند تا آن دلالت محقق شود.
به عبارت دیگر این سه امر با یکدیگر یک نوع ارتباط علی و معلولی دارند. دلالت، علت غائیِ وضع است و به یک معنا معلول استعمال است و استعمالی که دلالت را به دنبال دارد نیز علت غائی وضع است.
تفکیک بین دلالت تصوری و استعمال در سایۀ تفکیک بین اقسام اراده
مرحوم شهید صدر میفرمایند بین دلالت تصوریه و استعمال فرق است؛ در دلالت تصوری هیچگونه قصد و ارادهای نهفته نیست لذا به مجرد اصدار لفظ ولو از غیرذیشعور _همانند ضبط صوت یا دیوار یا حیوان_ دلالت تصوری شکل میگیرد و معنای لفظ به ذهن مخاطب انتقال پیدا میکند؛ اما استعمال متقوم به قصد است؛ ایشان برای توضیح تقوّم استعمال به قصد، به تبیین سه گونه اراده میپردازند که عبارتند از:1- ارادۀ استعمالی-2- ارادۀ تفهیمی-3-ارادۀ جدّی.[2]
حقیقت ارادۀ استعمالی از منظر شهید صدر
ایشان در توضیح ارادۀ استعمالی که مقوّم استعمال است، بیاناتی دارند که قصد داریم قطعهای از آن را دنبال کنیم. ایشان چهار احتمال را مطرح نموده و ردّ میکنند و در ادامه یک احتمال پنجمی مطرح میکنند که بیانگر دیدگاه خود ایشان است. ما تنها به یکی از احتمالات چهارگانه و اشکال ایشان به احتمال مورد نظر، پرداخته و احتمال پنجمی که بیانگر دیدگاه مرحوم شهید صدر است را نیز بررسی میکنیم. در جلسۀ سابق نیز توضیحاتی نسبت به این مطلب ذکر شد که در این جلسه قصد داریم توضیحات تکمیلی آن را مطرح کنیم.
ایشان در توضیح ارادۀ استعمالی میفرماید:
الأولى: الإرادة الاستعمالية، و هي الإرادة المقومة للاستعمال. و ليست هذه الإرادة: هي إرادة تفهيم المعنى و إخطاره باللفظ فعلا … ،[3]
یعنی ارادۀ استعمالی آن است که متکلم بخواهد معنایی را به مخاطب تفهیم کند و آن را بالفعل به ذهن مخاطب اخطار دهد؛ در ادامه سه احتمال دیگر را نیز ذکر نموده و نقد میکنند.
ایشان در نقد احتمال اولی که بیان شد چنین میفرمایند:
أما الأول، فلحصول الاستعمال و الإرادة الاستعمالية في موارد عدم إرادة التفهيم و عدم كون اللفظ كاشفا فعلا عن المعنى، كما في موارد الإتيان بالألفاظ المشتركة في مقام الاستعمال مع تعمد الإجمال و عدم نصب القرينة، فان الاستعمال حاصل بلا إشكال مع عدم حصول التفهيم و إرادته.[4]
ایشان میفرماید در مواردی که متکلم لفظ مشترکی را به کار میبرد و قصد اجمالگویی دارد، قطعاً استعمال انجام داده بدون اینکه قصد بالفعل اخطار معنا وجود داشته باشد.
ایشان سپس در بیان دیدگاه خودشان چنین میفرمایند:
بل الإرادة الاستعمالية: عبارة عن إرادة التلفظ باللفظ و لكن لا بما انه صوت مخصوص بل بما انه دال بحسب طبعه و صالح في ذاته لإيجاد صورة المعنى في الذهن، فإرادة الإتيان بما يصلح للدلالة على معنى بما انه يصلح لذلك هي الإرادة الاستعمالية، و المراد بهذه الإرادة هو نفس الاستعمال. و إن شئت قلت: ان الإتيان باللفظ مقدمة إعدادية للانتقال إلى صورة معنى معين فإرادته بما هو مقدمة إعدادية لذلك إرادة استعمالية و لو فرض عدم توفر المقدمات الأخرى الدخيلة في الدلالة- كما في موارد تعمد الإجمال.[5]
ایشان میفرمایند ارادۀ استعمالی در مورد لفظ مشترک نیز وجود دارد. این لفظ مشترک صلاحیت برای دلالت بر معنا را دارد. متکلم لفظ را به علت صلاحیتی که برای انتقال معنا دارد، به کار میبرد؛ پس ارادۀ استعمالی که مقوّم استعمال است، از نظر ایشان، عبارت است از استعمال لفظی که صلاحیت انتقال معنا را دارد از آن جهت که صلاحیت دارد.
بررسی دیدگاه شهید صدر در حقیقت ارادۀ استعمالی
ایشان فرمودند کسی که لفظ مشترکی را به کار میبرد و تعمّد بر اجمال دارد، قطعاً استعمال انجام داده در حالی که قصد بالفعل تفهیم وجود ندارد.
اشکال اول: تفاوت هویت موارد اجمالگویی با موارد قصد تفهیم
اولین سؤال ما از مرحوم شهید صدر آن است که مقصودتان از استعمال چیست؟ آیا مقصودتان آن است که لفظ استعمال را معنا کنید و بگویید لفظ استعمال معنایی دارد که در موارد اجمالگویی قطعاً مصداق دارد؟ یا این که در صدد معنا کردن لفظ استعمال نیستید بلکه در صدد بیان این نکته هستید که بین موارد قصد تفهیم معنا، و موارد اجمالگویی، یک جامع مشترک وجود دارد که نام آن را استعمال میگذاریم؟
به نظر میرسد بکارگیری لفظ در جایی که با قصد تفهیم است و جایی که با قصد اجمالگویی است، جامع مشترک ندارند و از دو سنخ کاملاً متفاوت هستند. این مطلب به یک معنا اشکالی به تفسیر مختار ایشان در حقیقت ارادۀ استعمالی نیز محسوب میشود چون ایشان ارادۀ استعمالی را چنین تفسیر کردند: «ارادة اللفظ الصالح للدلالة بما أنه صالح للدلالة علی المعنی».
اشکال ما به ایشان آن است که اگر ارادۀ لفظ به جهت صلاحیت داشتن برای دلالت بر معنا باشد، متکلم باید به هنگام ارادۀ لفظ، به صلاحیت داشتن لفظ برای دلالت بر معنا توجه داشته باشد؛ این در حالی که متکلمین، در استعمالات متعارف به چنین چیزی توجه ندارند؛ یعنی اینگونه نیست که متکلم، به دلیل این که لفظ را واجد صلاحیت برای انتقال معنا میداند آن را به کار میبرد.
سؤال: آیا متکلم ارتکازاً به این صلاحیت توجه ندارد؟
پاسخ: اولاً التفات ارتکازی هم وجود ندارد؛ ثانیاً بر فرضی که التفات ارتکازی وجود داشته باشد چنین التفاتی سودی ندارد.
مواردی که همراه با قصد تفهیم است با مواردی که تعمّد بر اجمال وجود دارد، متفاوت است؛ در موارد اجمال، متکلم میداند لفظ مشترکش میتواند دال بر معنای الف یا معنای ب باشد ولی به هر انگیزهای فعلاً قصد ندارد از این لفظ معنا را اراده کند.
به عبارت دیگر متکلم در استعمالات متعارف به چه دلیل، لفظ را اراده میکند؟ آیا ارادۀ لفظ به دلیل صلاحیتدار بودن برای دلالت است یا به دلیل دلالتگری بالفعل لفظ برای معنا است؟ به عقیدۀ ما صلاحیتدار بودن لفظ برای دلالتگری، در انگیزۀ متکلم هیچ دخالتی ندارد و متکلم اصلاً به آن توجه ندارد؛ آنچه مورد توجه متکلم است و انگیزۀ بکارگیری لفظ محسوب میشود دلالتگری بالفعل است نه صلاحیت دلالتگری.
پس آن پدیدهای که در متعارف استعمالات درک میکنیم سنخاً با موارد اجمالگویی تفاوت دارند و جامع مشترکی بین این دو پدیده وجود ندارد.
سؤال: صلاحیت به چه معنا است؟ صلاحیت یعنی همین که متکلم میداند اگر این لفظ را به کار ببرد دلالتگری بالفعل دارد؟
پاسخ: متکلم به این جمله شرطیه توجه ندارد که اگر به کار ببرد دلالت پیدا میکند.
سؤال: اگر به صلاحیتدار بودن لفظ توجه ندارد پس چرا این لفظ را به کار میبرد؟
پاسخ: چون دلالتگری بالفعل این لفظ را در نظر دارد.
سؤال: علت این که متکلم این لفظ را انتخاب میکند و لفظ دیگری را انتخاب نمیکند آن است که تنها این لفظ را صلاحیتدار برای دلالت بر معنا میداند؛ پس متکلم به صلاحیتدار بودن لفظش توجه دارد؟
پاسخ: خیر؛ در موارد اجمالگویی قصد افهام ندارد؛ اما در جایی که قصد افهام معنا را دارد التفات تفصیلی به این معنا اصلاً وجود ندارد.
اشکال دوم: عدم التزام شهید صدر به تعلق ارادۀ استعمالی به معنای مجازی
نکتۀ دیگر آن است که متعلق ارادۀ استعمالی چیست؟ علی القاعده ایشان متعلق ارادۀ استعمالی را معنای موضوعله میدانند. یعنی متکلم میداند لفظی که مشترک است، صلاحیت دلالت بر معنای الف و صلاحیت دلالت بر معنای ب را دارد؛ بحث این است که در برخی موارد ممکن است متکلم لفظی را به کار ببرد و هنوز تصمیم نگرفته باشد، معنای حقیقی را اراده کند یا معنای مجازی را؛ به طور مثال وقتی متکلم میگوید «رأیت اسداً» و هنوز ارادۀ تفهیم بالفعل ندارد که مقصود از اسد رجل شجاع است یا حیوان مفترس. در اینجا لفظ متکلم، هم صلاحیت دلالتگری بر معنای حقیقی را دارد و هم صلاحیت دلالتگری بر معنای مجازی را دارد لذا چنانچه به فرمودۀ ایشان، حقیقت ارادۀ استعمالی را صلاحیتدار بودن بدانیم، باید متلزم شویم به این که در فرض مذکور هم معنای حقیقی و هم معنای مجازی، متعلق ارادۀ استعمالی متکلم است و حال آن که ایشان چنین مطلبی را نمیگوید بلکه تنها معنای حقیقی را متعلق ارادۀ استعمالی میداند.
به عبارت دیگر بین لفظ مشترکی که دو معنای حقیقی دارد و لفظ غیر مشترکی که یک معنای حقیقی و یک معنای مجازی دارد از آن جهتی که ایشان بیان نمودند (یعنی از جهت صلاحیتدار بودن) تفاوتی وجود ندارد؛ لذا اگر تبیین ایشان صحیح باشد باید ملتزم شوند به این که ارادۀ استعمالی به تمام آنچه لفظ مورد نظر صلاحیت دلالتگری بر آن را دارد، تعلق میگیرد خواه معنای حقیقی باشد و خواه معنای مجازی؛ این در حالی است که ایشان چنین چیزی را نمیگوید لذا در مباحث آینده ایشان میفرماید مراد استعمالی، معنای حقیقی است؛ ولی طبق مبنای خودشان باید مراد استعمالی را اعم از معنای حقیقی و مجازی بدانند.
اشکال سوم: امکان کاربست لفظ بدون علم به معنا
در جایی که متکلم لفظ مشترکی را به کار میبرد، گاهی خودش معنای لفظش را میداند ولی گاهی معنای لفظ خودش را نمیداند؛ شعر میگویم و معنا ز خدا میطلبم. آیا بین این دو صورت از جهتی که ایشان فرمودند فرق است؟ اگر تمام اینها را از مقولۀ استعمال بدانیم در جایی که متکلم لفظی را به کار میبرد و معنایش را نمیداند، با جایی که معنایش را میداند ولی قصد تفهیم آن را نکرده _خواه به دلیل اشتراک لفظی و عدم تعیین معنای مورد نظر قصد تفهیم معنا نکرده و خواه به دلیل صلاحیت لفظ برای دلالت بر معنای مجازی و عدم تعیین معنای حقیقی و مجازی، تفهیم معنایش را قصد نکرده به نظر میرسد بین این صور در آن نکتهای که ایشان فرمودند تفاوت جوهری وجود ندارد.
نکتهای که قصد داریم به آن تکیه کنیم آن است که علت کاربست لفظ توسط متکلم، صلاحیت ذاتی لفظ برای دلالت بر معنا نیست؛ یعنی اینگونه نیست که چون لفظ مورد نظر، صلاحیت ذاتی برای دلالت بر معنا دارد آن را به کار ببرد، لذا ممکن است لفظی را به کار ببرم که اصلاً معنایش را نمیدانم. واقعیت امر آن است که صلاحیت داشتن لفظ اساساً در انگیزۀ کاربست لفظ، اهمیّتی ندارد و مورد توجه متکلم نیست.
انگیزۀ متکلم برای کاربست لفظ میتواند مختلف باشد. یک صورت قضیه آن است که متکلم لفظ را الآن به کار میبرد تا بعداً معنایش را مشخص کند. باید دانست این صورت در موارد تعمّد بر اجمال شیوع بیشتری دارد. خیلی اوقات وقتی متکلم لفظ را به کار میبرد و تعمّد بر اجمال دارد، تعمد بر اجمال عند التکلم دارد نه تعمّد بر اجمال تا وقت عمل. مثلاً ممکن است قانونگذار قانونی را جعل کند ولی فعلاً به جزئیات آن و این که چه افرادی مشمول این قانون هستند، کاری ندارد؛ در این موارد قانونگذار ارادۀ فیالجمله نسبت به قانونش دارد و تعیین حدّ و حدودش را به آینده موکول میکند. در این گونه موارد قرائن منفصل در تعیین مستعملفیه قانون اولیه دخالت دارد. نکتۀ مهمی که در آینده به آن میپردازیم ناظر به همین نکته است که آیا قرائن منفصل در مراد استعمالی یا تفهیمی تأثیر میگذارند یا صرفاً در ارادۀ جدّی تأثیر میگذارند؟ به عقیدۀ ما دخیل دانستن قرائن منفصل در مراد استعمالی و تفهیمی _به تعبیر شهید صدر_ کاملاً عقلائی و طبیعی است.
گاهی متکلم، به هنگام تکلم، معنای لفظ را نمیداند ولی محل کاربردش را میداند؛ مثلاً میدانم اگر از فلان لفظ استفاده کنم نتیجۀ دلخواهم را به دست میآورم هر چند معنایش را ندانم. مثلاً شخصی که به رستورانهای خارج از کشور رفته و معنای کلمات را نمیداند؛ مثلاً میبیند وقتی دیگران فلان لفظ را به کار میبرند برایشان چای میآورند لذا او هم این لفظ را تکرار میکند بدون اینکه معنایش را بداند چون میداند بکار بردن این لفظ با هر معنایی که دارد منشأ تأمین نتیجۀ دلخواهش میباشد.
سؤال: در اینجا نیز میتوان صلاحیتدار بودن لفظ برای آنچه معنای واقعی آن است را مورد توجه متکلم دانست؟
پاسخ: متکلم به هیچ وجه به صلاحیتدار بودن لفظ برای آنچه معنای واقعی آن است توجه ندارد. علت کاربست لفظ آن است که متکلم میداند مخاطب معنایی را برداشت میکند و آن معنا مقدمۀ است برای آن که برایش چای بیاورند؛ اما اینکه معنای لفظ چیست را نمیداند.
سؤال: تفصیلاً معنای لفظ را نمیداند ولی اجمالاً میداند این لفظ معنایی دارد که اگر تلفظ شود، گارسون متوجه میشود باید چای بیاورد؟
پاسخ: توجه کنید؛ غرض متکلم دلالت لفظ است نه استعمال؛ پیشتر گفتیم که دلالت، هدف استعمال است؛ آن دلالتی که هدف استعمال است، ممکن است بالتفصیل دانسته نشود اما به هر حال متکلم میداند این دلالت، یک نتیجۀ مطلوب برایش دارد لذا دلالت را اراده میکند و این دلالت را بالفعل نیز اراده میکند پس متکلم هر چند معنای لفظ را نداند اما دلالت بالفعل لفظ بر معنایش را اراده میکند ولو نداند این دلالت به چه شکل است. مرحوم شهید صدر نمیخواهد چنین مطلبی را بگوید بلکه میخواهد بگوید چون صلاحیت دلالت بر معنا دارد، متکلم آن را به کار میگیرد. به عقیدۀ ما صلاحیتدار بودن برای دلالت فائدهای ندارد بلکه دلالت بالفعل فائده دارد لذا متکلم به دلالتگری بالفعل این لفظ توجه نموده و آن را برای رسیدن به نتیجۀ دلخواهش به کار میبرد.
در موارد اجمال، متکلم به چه دلیل لفظ را به کار میبرد؟ آیا علت کاربست لفظ، صلاحیتدار بودن است؟ پاسخ منفی است.
البته گاهی اوقات ممکن است هدف متکلم، نفس ایجاد تردید و تحیّر برای مخاطب، باشد؛ یعنی به منظور سرگردان کردن مخاطب، لفظ را به شکل مجمل به کار میبندد که آن هم همیشگی نیست؛ در اینجا صلاحیتدار بودن لفظ برای دلالت بر معنا، در غرض متکلم دخالت دارد؛ البته با قدری دقت روشن میشود حتی در مواردی که متکلم به غرض ایجاد تردید و تحیّر لفظ را به شکل مجمل بیان میکند، باز هم صلاحیتدار بودن بما هو هو ، مدّ نظر متکلم نیست بلکه عمدتاً به منظور به حیرت انداختن مخاطب از مقصود متکلم است نه صلاحیتدار بودن.
مثلاً متکلم لفظی را به کار میبرد که به شکل متعارف قالب بر یک معنای خاص است اما متکلم چنین لفظی را برای ایجاد سرگردانی در مخاطب به کار میبرد. معماگوییها از همین سنخ است که مخاطب را به سرگردانی بیاندازند؛ البته در معماگویی خود متکلم معنا را قصد میکند اما مخاطب را به سرگردانی و تحیّر میکشاند. اما گاهی متکلم هم معنا را اراده نمیکند و مخاطب را نیز به سرگردانی میکشاند.
گاهی متکلم لفظ را به کار میبرد و اصلاً معنایش را نمیداند مثل شخصی که انگلیسی بلد نیست ولی یک سری الفاظ را به کار میبرد تا مخاطبش تخیل کند یک سری معانی را اراده کرده است.
خدا همۀ رفتگان را رحمت کند؛ مرحوم جدّ ما در سرگذشت یکسالهشان میفرمایند من برای یک شخصی نامهای نوشتم که پر از الفاظ بیمعنا بود. آن طرف متوجه نشده بود که میخواستم سر به سر او بگذارم و تصور کرده بود این نامه پر از معانی بلند است لذا در جواب نامه نوشته بود امروز نامۀ شما رسید، محو کمالات شما شدم.
ما و اخویمان حاجآقا محمد در مکه بودیم؛ یک شخصی در آنجا بود که ادعاهای خاصی داشت. ما با سر هم کردن یک سری الفاظ بیربط و بیمعنا، یک سری نظریات علمی را بر خلاف نظریۀ ایشان اثبات کردیم. بحث ما یک بحث سیاسی بود که با اصطلاحات متمم جعل و مانند آن که هیچ ربطی هم به بحث نداشت شروع کردیم به بحث با آن طرف. حاجآقا محمد میگفت البته این مطلب طبق مبنای متمّم جعل آقا ضیاء درست است اما طبق مبنای متمّم جعل محقق نائینی درست نیست. این بنده خدا با پسر عموی ما رفیق بود. بعداً به پسر عموی ما گفته بود، پسر عموهای شما خیلی از نظر علمی عالی بودند ولی از نظر سیاسی مشکل داشتند.
مقصود اینکه، این نوع تکلمات نیز دارای هدف است و هدفش متحیّر کردن مخاطب است. در مواردی که انسان لفظ مشترکی را به کار میبرد و معنای خاصی از آن اراده نمیکند یک چنین اهدافی را در نظر دارد.
این پدیدهای که در اینگونه موارد با آن روبرو هستیم سنخاً با موارد متعارف متفاوت است؛ در موارد متعارف به کار بردن لفظ برای افهام معنا است و کاری به صلاحیت دلالت و امثال آن نداریم ولی در جایی که از الفاظ مشترک و مبهم استفاده میکنیم مطلب به این شکل نیست؛ در همینجا نیز متکلم به صلاحیت دلالت کاری ندارد بلکه به دلالت تردیدیهای توجه دارد که منشأ سرگردانی و تحیر مخاطب میشود؛ یعنی مخاطب متحیر میماند که متکلم از این لفظ مشترک، معنای الف را اراده کرد یا معنای ب را؛ و مقصود متکلم نیز همین سرگردانی است.
خلاصه اینکه صلاحیت ذاتی داشتن لفظ برای معنا به هیچ وجه مدّ نظر متکلم نیست. صلاحیت ذاتی تنها در صورتی که فعلیت داشته باشد سودمند است؛ مگر آنکه این صلاحیت ذاتی، یک نوع دلالت تردیدی و تحیّری برای مخاطب ایجاد کند و متکلم نیز همین تردید را در نظر داشته باشد. اما در همین موارد اجمال نیز ارادۀ اتیان لفظ صالح بما أنه صالح للمعنی، در نظر متکلم نیست لذا فرمایش مرحوم شهید صدر برای ما قابل پذیرش نیست.
خلاصۀ کلام ما دو نکته است:
1- موارد تعمّد بر اجمال، سنخاً با موارد قصد افهام متفاوت است لذا نباید هر دو را به یک شکل تحلیل کرد. در موارد متعارف، استعمال به انگیزۀ تحقق دلالت بالفعل است؛ اما در موارد اجمال به این قصد نیست.
2- حال که در موارد اجمال به قصد تحقق دلالت بالفعل نیست، پس قصدش چیست؟ نکتۀ دوم آن است که در موارد اجمال، قصد متکلم، بکارگیری لفظ صالح للدلالة، بما أنه صالح نیست بلکه این صلاحیت ذاتی، به خاطر ایجاد تردید در ارادۀ تفهیمی برای مخاطب است. لذا در معمول موارد اجمالگویی چنین است که وقتی لفظ مجملی را به کار میبرم و مخاطب هم میداند این لفظ مجمل است اگر من هم از ابتداء بگویم معنایی از این لفظ اراده نکردم، شبیه آن است که یک لفظ مهمل و بیمعنا را به کار ببرم و بگویم غرضم تقویت حنجره است لذا شبیه آن است که این لفظ را بما هو صوت به کار میبرم.
خلاصه این که به نظر میرسد تحلیل ایشان از ارادۀ استعمالی در هیچ موردی صحیح نیست.
مرحلۀ بعد مربوط به ارادۀ تفهیمی است که در جلسۀ سابق اشکالاتی را نسبت به آن کردیم. نکتهای که قصد داریم در جلسۀ آینده به آن بپردازیم آن است که مجرد قصد تفهیم معنا به مخاطب ارادۀ تفهیمی نیست بلکه یک سری نکات زائد باید افزوده شود تا ارادۀ تفهیمی شکل بگیرد. البته آنچه ایشان ارادۀ تفهیمی نامیدند از نظر ما ارادۀ استعمالی است که حتی همین ارادۀ استعمالی نیز نیازمند نکات زائد بر قصد تفهیم است که در جلسۀ آینده به آن میپردازیم.
آقای احمد واعظی کتابی به نام نظریۀ تفسیر متن که کتاب خوبی است و برای بحثهای ما مفید است. یک تکه از این کتاب را توصیه میکنیم که بخوانید. ایشان به ذکر دیدگاههایی در مورد متن و معنای متن و … میپردازند که قصد ورود به آن را نداریم و تنها به نظریۀ مختار ایشان در صفحۀ116 میپردازیم که دقیقاً کلام مرحوم شهید صدر در نظریة الإستعمال را مطرح نموده و بحث کرده است لذا به بحث ما مرتبط است. البته ایشان کلیّت مبنای مرحوم شهید صدر را پذیرفته است ولی یک سری نکات جانبی دارد که مناسب است به آن بپردازیم. کل کتاب مفید است و یک سری دیدگاههای جدیدی در بحثهای رابطۀ لفظ و معنا و شناخت معنا و بحثهای مفصلی در بحثهای زبان شناسی و علوم مشابه است وجود دارد. ما آن مقداری که با بحثهای اصولی مرتبط است در همان چهارچوب قرار دارد را در نظر داریم.
[1] بحوث في علم الأصول، ج1، ص: 129
[2] بحوث في علم الأصول، ج1، ص: 131
[3] بحوث في علم الأصول، ج1، ص: 132
[4] بحوث في علم الأصول، ج1، ص: 132
[5] بحوث في علم الأصول، ج1، ص: 132